شهاب سنگی روی تحلیلهای آبکی؛ 2 دروغ بزرگ درباره یونایتد
با کنار گذاشتن تعارفات باید گفت منچستریونایتد در وضعیت اسفناکی به سر میبرد؛ اوضاع آنقدر خراب است که حتی باعث میشود هواداران رقیب هم در مورد آنها احساس ترحم داشته باشند.
مستر 90 |
در مورد گذشته، حال و آینده منچستریونایتد و اشتباهات بی پایان سران این باشگاه در تصمیم گیریهای سرنوشتساز، یادداشتها نوشته شده است اما در این مطلب قصد دارم بر یکسری حقایق نادیده گرفته تاکید کنم. حقایقی که احتمالا مثل ساشا لنس فراموش شدهاند؛ همان روانشناس ورزشی که همراه رانگنیک آمد اما پس از ورودش نه از کامبکهای قبلی خبری بود، نه از عطش و انگیزه بازیکنان درون زمین. ۱- ترکیب منچستریونایتد به یک انقلاب نیاز دارد!
با گزارهای بسیار آشنا شروع میکنیم. جملهای که وقتی مویس نتوانست موفقیتهای سر الکس فرگوسن را ادامه بدهد، با این بهانه همراه بود که فرگی تیم پا به سن گذاشتهای برای جانشینش به ارث گذاشته است.
سولسشر که آمد، در ابتدا با همان بازیکنان تیم مورینیو فصل را بسیار خوب به پایان رساند و مشخص شد اگر هم نیاز به تغییرات باشد، این گونه نیست که نصف ارکان تیم تغییر کنند. حالا هم شرایط مثل همان موقع است. بسیار خب، بازیکنانی مثل جونز، ماتا، بایی، مارسیال و لینگارد به پایان راه خود در منچستریونایتد رسیدهاند و بسیاری از آنها همان طور که از خبرها مشخص است، در تابستان مسیر دیگری را انتخاب خواهند کرد. اما اگر مبنای تصمیم گیری بر اساس احساسات نباشد، بنابراین نگارشگر معتقد است که ساختار اهمیت بیشتری نسبت به مهرهها دارد یا حداقل مقدم بر آن است؛
تا پیش از فصل جاری اگر از هواداران منطقی منچستریونایتد درخواست لیست خروجی میکردید، کمتر کسی نام هری مگوایر را در آن لیست قرار میداد. بسیار خب، او با قیمتی چندین برابر ارزش واقعی خود خریداری شد (که نشان دهنده ایراد اساسی منچستریونایتد در آن زمان یعنی فقدان یک فرد متخصص برای به پیش بردن مذاکرات بود)، کاپیتان کردن او بدون در نظر گرفتن قدرت رهبریاش بود (که البته باز به این دلیل بود که قرار بود مرد اول تیم، یک بازیکن بومیِ خریداری شده توسط سولسشر باشد تا نماد نسل جدید باشگاه محسوب شود. در این خصوص در ادامه مطلب توضیحات لازم ارائه خواهد شد) و شاید گزینههای بهتری در آن زمان وجود داشت. اما میتوان مدعی شد تا زمانی که منچستریونایتد مبتنی بر ضد حملات بازی کرد، مگوایر عملکرد قابل قبولی داشت. حتی عملکرد خوب این بازیکن در تیم ملی انگلیس هم به همین همخوانی سیستم تیم و البته پوشش مناسب جلوی خط دفاعی بر میگردد. مشکل از جایی شروع شد که منچستریونایتد از ابتدای فصل تصمیم گرفت با تغییر سیستم، وارد فاز بعدی تکامل خود شود و با ارائه فوتبالی مالکیت محور، ابتکار عمل را در بازیهایش به دست بگیرد (متن خبر).
همین تغییر به ظاهر ساده، مگوایر را با مأموریت غیرممکنی مواجه کرد.
مانی که سولسشر به عنوان سرمربی دائمی منچستریونایتد منصوب شد، بارها در مصاحبههای مقامات باشگاه سه کلمه به کار رفت: «بازسازی، اعتماد به جوانان و بازی کردن به سبک منچستریونایتد»
منچستریونایتد میخواهد با تکیه بر عناصر بومی و بازیکنان سابقش روند بازسازی خود را پیش ببرد.
در اینجا ذکر یک نکته ضروری است و آن واژه «Culture» است که بارها از زبان اد وودوارد و پیشکسوتان باشگاه خارج شد. حقیقتی که خوب یا بد در مورد منچستریونایتد وجود دارد، اصولی است که این باشگاه بر مبنای آن پایه گذاری شده است. اعتماد به جوانان پرورش یافته در آکادمی باشگاه و فوتبال بازی کردن با ریتم بالا دو خصلتی است که هر تیم موفق منچستریونایتد باید آن را داشته باشد.|تا اینجا متوجه شدیم که مدیران منچستریونایتد به دنبال این بودند و هستند تا «به سبک منچستریونایتد» و نه به هر قیمتی، به موفقیت برسند. آنها میدانند که هواداران باشگاه در قبال مربیان نتیجهگرا صبور نخواهند بود، که اگر نتیجه اولویت اول آنها بود، در بدترین روزهای این سالهای سیاه ورزشگاه اولدترافورد را با حداکثر ظرفیت پر نمیکردند. در چنین شرایطی سولسشر آمد و در نیمه دوم فصل ۱۹-۲۰۱۸ تیم را به رده ششم رساند، سپس در فصول بعدی به ترتیب در لیگ برتر سوم و دوم شد تا روند صعودی در این زمینه آشکار باشد.
شیاطین سرخ همچنین در آن زمان بارها به مراحل پایانی جامهای مختلف رسیدند ولی هر بار به دلایلی حذف شدند که قطعا نقش سولسشر هم در این راستا انکار نشدنی است ولی مدیران باشگاه پس از ۶-۷ سال ناکامی در راه رقابت برای جامهای بزرگ و دستیابی به موفقیت پایدار، متوجه شده بودند که این یک فرایند زمانبر است و باید صبر پیشه کنند.
در اینجا البته بت ساختن از سولسشر که نتوانست نقاط ضعف تیمش را بپوشاند، پلن B مشخصی نداشت، مقابل حریفانی مثل لاسک و آستانه بی ثبات بود و در زمانی که باید محصولش را درو میکرد ناکام ظاهر شد، هدف نیست. ولی شاید اگر او از مولده نیامده بود، شاید اگر وجهه رسانهای بهتری داشت و کمی مغرورتر بود، تا این حد مورد بی لطفی قرار نمیگرفت. همان گونه که مدیران منچستریونایتد هم پس از قطع همکاری با این مربی نروژی گفتند، او وظیفه اصلی خود که همان احیای یک جو مثبتی درون رختکن، اعتماد به جوانان، حضور مستمر در لیگ قهرمانان اروپا و ارائه فوتبال تماشاگر پسند بود را به خوبی انجام داد اما در انتهای راه آنقدر ضعیف ظاهر شد که چارهای جز اخراج کردن او برای مدیران تیم باقی نماند. البته هنوز هم میتوان این استدلال را مطرح کرد که خریدهای غیر ضروری به ضرر تعادل تیم او تمام شد که هم از حوصله این بحث خارج است، هم به دلیل همراه بودن با اما و اگر نمیتواند از یک فرضیه فراتر برود و منبع استدلال باشد.
مستر 90 |
در مورد گذشته، حال و آینده منچستریونایتد و اشتباهات بی پایان سران این باشگاه در تصمیم گیریهای سرنوشتساز، یادداشتها نوشته شده است اما در این مطلب قصد دارم بر یکسری حقایق نادیده گرفته تاکید کنم. حقایقی که احتمالا مثل ساشا لنس فراموش شدهاند؛ همان روانشناس ورزشی که همراه رانگنیک آمد اما پس از ورودش نه از کامبکهای قبلی خبری بود، نه از عطش و انگیزه بازیکنان درون زمین. ۱- ترکیب منچستریونایتد به یک انقلاب نیاز دارد!
با گزارهای بسیار آشنا شروع میکنیم. جملهای که وقتی مویس نتوانست موفقیتهای سر الکس فرگوسن را ادامه بدهد، با این بهانه همراه بود که فرگی تیم پا به سن گذاشتهای برای جانشینش به ارث گذاشته است.
سولسشر که آمد، در ابتدا با همان بازیکنان تیم مورینیو فصل را بسیار خوب به پایان رساند و مشخص شد اگر هم نیاز به تغییرات باشد، این گونه نیست که نصف ارکان تیم تغییر کنند. حالا هم شرایط مثل همان موقع است. بسیار خب، بازیکنانی مثل جونز، ماتا، بایی، مارسیال و لینگارد به پایان راه خود در منچستریونایتد رسیدهاند و بسیاری از آنها همان طور که از خبرها مشخص است، در تابستان مسیر دیگری را انتخاب خواهند کرد. اما اگر مبنای تصمیم گیری بر اساس احساسات نباشد، بنابراین نگارشگر معتقد است که ساختار اهمیت بیشتری نسبت به مهرهها دارد یا حداقل مقدم بر آن است؛
تا پیش از فصل جاری اگر از هواداران منطقی منچستریونایتد درخواست لیست خروجی میکردید، کمتر کسی نام هری مگوایر را در آن لیست قرار میداد. بسیار خب، او با قیمتی چندین برابر ارزش واقعی خود خریداری شد (که نشان دهنده ایراد اساسی منچستریونایتد در آن زمان یعنی فقدان یک فرد متخصص برای به پیش بردن مذاکرات بود)، کاپیتان کردن او بدون در نظر گرفتن قدرت رهبریاش بود (که البته باز به این دلیل بود که قرار بود مرد اول تیم، یک بازیکن بومیِ خریداری شده توسط سولسشر باشد تا نماد نسل جدید باشگاه محسوب شود. در این خصوص در ادامه مطلب توضیحات لازم ارائه خواهد شد) و شاید گزینههای بهتری در آن زمان وجود داشت. اما میتوان مدعی شد تا زمانی که منچستریونایتد مبتنی بر ضد حملات بازی کرد، مگوایر عملکرد قابل قبولی داشت. حتی عملکرد خوب این بازیکن در تیم ملی انگلیس هم به همین همخوانی سیستم تیم و البته پوشش مناسب جلوی خط دفاعی بر میگردد. مشکل از جایی شروع شد که منچستریونایتد از ابتدای فصل تصمیم گرفت با تغییر سیستم، وارد فاز بعدی تکامل خود شود و با ارائه فوتبالی مالکیت محور، ابتکار عمل را در بازیهایش به دست بگیرد (متن خبر).
همین تغییر به ظاهر ساده، مگوایر را با مأموریت غیرممکنی مواجه کرد.
مانی که سولسشر به عنوان سرمربی دائمی منچستریونایتد منصوب شد، بارها در مصاحبههای مقامات باشگاه سه کلمه به کار رفت: «بازسازی، اعتماد به جوانان و بازی کردن به سبک منچستریونایتد»
منچستریونایتد میخواهد با تکیه بر عناصر بومی و بازیکنان سابقش روند بازسازی خود را پیش ببرد.
در اینجا ذکر یک نکته ضروری است و آن واژه «Culture» است که بارها از زبان اد وودوارد و پیشکسوتان باشگاه خارج شد. حقیقتی که خوب یا بد در مورد منچستریونایتد وجود دارد، اصولی است که این باشگاه بر مبنای آن پایه گذاری شده است. اعتماد به جوانان پرورش یافته در آکادمی باشگاه و فوتبال بازی کردن با ریتم بالا دو خصلتی است که هر تیم موفق منچستریونایتد باید آن را داشته باشد.|تا اینجا متوجه شدیم که مدیران منچستریونایتد به دنبال این بودند و هستند تا «به سبک منچستریونایتد» و نه به هر قیمتی، به موفقیت برسند. آنها میدانند که هواداران باشگاه در قبال مربیان نتیجهگرا صبور نخواهند بود، که اگر نتیجه اولویت اول آنها بود، در بدترین روزهای این سالهای سیاه ورزشگاه اولدترافورد را با حداکثر ظرفیت پر نمیکردند. در چنین شرایطی سولسشر آمد و در نیمه دوم فصل ۱۹-۲۰۱۸ تیم را به رده ششم رساند، سپس در فصول بعدی به ترتیب در لیگ برتر سوم و دوم شد تا روند صعودی در این زمینه آشکار باشد.
شیاطین سرخ همچنین در آن زمان بارها به مراحل پایانی جامهای مختلف رسیدند ولی هر بار به دلایلی حذف شدند که قطعا نقش سولسشر هم در این راستا انکار نشدنی است ولی مدیران باشگاه پس از ۶-۷ سال ناکامی در راه رقابت برای جامهای بزرگ و دستیابی به موفقیت پایدار، متوجه شده بودند که این یک فرایند زمانبر است و باید صبر پیشه کنند.
در اینجا البته بت ساختن از سولسشر که نتوانست نقاط ضعف تیمش را بپوشاند، پلن B مشخصی نداشت، مقابل حریفانی مثل لاسک و آستانه بی ثبات بود و در زمانی که باید محصولش را درو میکرد ناکام ظاهر شد، هدف نیست. ولی شاید اگر او از مولده نیامده بود، شاید اگر وجهه رسانهای بهتری داشت و کمی مغرورتر بود، تا این حد مورد بی لطفی قرار نمیگرفت. همان گونه که مدیران منچستریونایتد هم پس از قطع همکاری با این مربی نروژی گفتند، او وظیفه اصلی خود که همان احیای یک جو مثبتی درون رختکن، اعتماد به جوانان، حضور مستمر در لیگ قهرمانان اروپا و ارائه فوتبال تماشاگر پسند بود را به خوبی انجام داد اما در انتهای راه آنقدر ضعیف ظاهر شد که چارهای جز اخراج کردن او برای مدیران تیم باقی نماند. البته هنوز هم میتوان این استدلال را مطرح کرد که خریدهای غیر ضروری به ضرر تعادل تیم او تمام شد که هم از حوصله این بحث خارج است، هم به دلیل همراه بودن با اما و اگر نمیتواند از یک فرضیه فراتر برود و منبع استدلال باشد.
برچسبها: منچستریونایتد اولدترافورد
اگر حوصله خواندن ندارید، برای شنیدن اخبار روز فوتبال از هرجای ایران با شماره 9099070330 تماس بگیرید.
در مستر90، می توانید خبرها را پیگیری کنید، با طرفداران فوتبال در ارتباط باشید و جایزه ببرید! {ثبت نام رایگان}